طلوع می کند آن آفتاب پنهانی
ز سمت مشرق جغرافیای عرفانی
دوباره پلک دلم می پرد،نشانه چیست؟
شنیده ام که می آید کسی به مهمانی
کسی که سبزتر از هزار بهار
کسی،شگفت کسی آن چنان که میدانی
کسی که نقطه آغاز هرچه پرواز است
تویی که در سفر عشق،خط پایانی
تویی بهانه آن ابرها که می گریند
بیا که صاف شود این هوای بارانی
تو از حوالی اقلیم هر کجا آباد
بیا که می رود این شهر،رو به ویرانی
کنار نام تو لنگر گرفت کشتی عشق
بیا که یاد تو آرامشی است طوفانی
شعر از قیصر امین پور
:: موضوعات مرتبط:
فرهنگی ,
,
:: برچسبها:
"شعر" ,
"مهدوی" ,
"قیصر امین پور" ,
"فرج" ,
"ظهور" ,
|
امتیاز مطلب : 21
|
تعداد امتیازدهندگان : 7
|
مجموع امتیاز : 7